جدول جو
جدول جو

معنی کمر بند - جستجوی لغت در جدول جو

کمر بند
تسمه ای از چرم پارچه و جز آن که بر کمر بندند منطقه: (جز کمر بند زمین بوس تو نیست هر که بر روی زمین تا جور است)، (سوزنی) یا کمر بستن فتق، نوکر ملازم، محبوب معشوق: (کمر بند من آمد پیش من خنده زنان امشب توقف کن که یکدم بنگرم پروین و جوزا را) (امیر خسرو) یا کمر بستن شانه یی. در انسان و دیگر پستاندار ان از دو استخوان کتف و ترقوه تشکیل یافته ولی در ذی فقار ان از سه استخوان کتف و غرابی و ترقوه مشکل گردیده است
تصویری از کمر بند
تصویر کمر بند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

منسوب به کمر بند خط کمر بندی یک شهر. خطی مفروض که دو ریک شهر تعیین کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار بند
تصویر کار بند
بکار گیرنده استعمال کننده: (پر اندیشه شد جان پولادوند که آن بند را چون بود کار بند)، عمل کننده اجرا کننده: (اگر پند ما را شوی کار بند همیشه بماند کلاهت بلند)، عامل کار گزار مامور، فرمانبردار مطیع. یا کار بند شدن، اطاعت کردن فرمانبرداری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمربند
تصویر کمربند
تسمه یا نواری که به دور کمر می بندند، کمر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کمربند
تصویر کمربند
تسمه از چرم، پارچه و جز آن که بر کمر بندند، میان بند، منطقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمربند
تصویر کمربند
((~. بَ))
تسمه ای از چرم و پارچه و هر آن چه بر کمر بندند، منطقه، نوکر، ملازم، محبوب، معشوق
فرهنگ فارسی معین
کمر بندی که از چند رشته پشم شتر بر تافته ساخته باشند و آنرا سابقا شاطران در بالای قنطوره بر کمر می بستند و بر یک سر آن زهگیر و خلالدان و مانند آن می آویختند و زنگها را بدان بند میکردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چار بند
تصویر چار بند
کنایه از دنیا و عالم باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکم بند
تصویر شکم بند
کمربند پهن از پارچه یا کش که جهت جلوگیری از بزرگ شدن شکم میبندند
فرهنگ لغت هوشیار
باروری شهر حصار شهر دیوار دور شهر، زندان، زندانی محبوس، کسی که در محاصره افتاده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرم بند
تصویر فرم بند
کارگر چاپخانه که مامور فرم بندی است
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه کاری دارد، خدمتکار، کسی که در موسسه یا اداره ای بکاری مشغولست عضو، کار آمد لایق کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار بندی
تصویر کار بندی
عمل کار بند استعمال: (مبادا که دل تو از کار بندی این کتاب باز ماند) (قابوسنامه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کله بند
تصویر کله بند
نوعی کلاه در قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمر زدن
تصویر کمر زدن
انجام دادن (در مقام توهین گویند) : (نمازت را کمرت بزن خ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمر درد
تصویر کمر درد
درد و ناراحتیی که در ناحیه کمر عارض میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمر بست
تصویر کمر بست
کمر بستن، محل بستن کمر بند کمر گاه: (قتاده گفت: از کمر بست تا بند پای در بند و قیدند)
فرهنگ لغت هوشیار
چشم بند، چشک پنام شعبده باز چشم بند، تعویذ برای دفع چشم زخم: نیست صاحب نظران را ز نظر بند گزیر نگذارند غزالان ز نظر مجنون را. (صائب فرنظا)، مسحور، حبس نظر: سرداران سپاه صادق خان را بسلطنت مرجوح دانسته ابو الفتح خان (پسر کریم خان) را نظر بند و خود متقلد حکم و فرمانفرمایی گردیده در شیراز متوقف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمربندی
تصویر کمربندی
منسوب به کمربند، دارای حالتی چون کمربند، جاده ای که دور شهر کشیده می شود تا خودروها مجبور به گذشتن از داخل شهر نباشند
فرهنگ فارسی معین
کمربند پهنی از جنس پارچۀ ضخیم که برای جلوگیری از بزرگ شدن شکم می بندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرم بند
تصویر فرم بند
کارگر چاپخانه که فرم مطالب را تنظیم کرده و برای چاپ آماده می کند
فرهنگ فارسی عمید
کوچه بن بستی که دارای در و دروازه باشد، معبر تنگ و باریک در کوه، دره، قلعه دژ، کوچه پهن و کوتاه، اسیر محبوس. یا در بند بودن در قید، در صدد بقصد. توضیح باین معنی لازم الاضافه است: ملک اقلیمی بگیرد شاه همچنان در بند اقلیمی دگر. (گلستان) یا در بند چیزی بودن بدان علاقه داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاربند
تصویر کاربند
کاربندنده، به کار برنده، عمل کننده، برای مثال پر اندیشه شد جان پولادوند / که آن بند را چون شود کاربند (فردوسی - ۳/۲۷۰)، مطیع، فرمان بردار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاربند
تصویر کاربند
کارگزار، مامور، عامل، عمل کننده
فرهنگ لغت هوشیار
زنی که موها را آرایش کند، خدمتکار زن، شریطه ای که بوسیله آن موها را بندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاربند
تصویر کاربند
((بَ))
به کار گیرنده، استعمال کننده، عمل کننده، اجرا کننده، عامل، کارگزار، مأمور، فرمانبردار، مطیع، شدن اطاعت کردن، فرمانبرداری کردن
فرهنگ فارسی معین